دانشنامه روان شناسی و پژوهش
دانستارها و آگهش ها
دانشنامه روان شناسی و پژوهش
دانستارها و آگهش ها
صفحه اصلی
کارگاه های تخصصی
کتاب ها و مقاله ها
نرم افزارها و پرسشنامه ها
تحلیل کمی و کیفی
مشاوره آنلاین روان شناسی
کارگاه های عمومی روان شناسی
تماس با ما
پرداخت
اشعار من
دکتر جواد عینی پور- دانشیار روان شناسی تربیتی
پربیننده ترین مطالب
تفاوت تحلیل مضمون و تحلیل محتوا
معرفی کامل روش فراترکیب
آخرین بازنگری در مدل هوش هیجانی مایر و سالوی
چگونگی انجام تحلیل واریانس یک راهه آمیخته (mixed ANOVA)
آفرینش از دیدگاه امام علی (ع)
نمونه گیری در پژوهش های کمی
فرمول رشد و بالندگی
پاسخ به سوال های روش شناسی تحقیق
تحلیل کواریانس در SPSS
کارگاه رایگان و آزاد فرزندپروری
اشعار من
مجموعه اشعار
جبرییل شمالی
شعر اول
خواندمت ای مونس جانان ترا با لحن بلبلها
بین ! مرا با تو رفاقت،دیرگاهیست
رفت ساعتها و بعدش سالها اما
قلب تو بینا نشد بر هیکل احساس من
شاید آن روزی که خوابت درشکست
یاد ما آری که می خواندت بیا جانا
بیا یارا، مرا با تو رفاقت ، دیرگاهیست
وقت آن معلوم نیست،
گوئیا هنگام آن نزدیک نیست.
شاید آن هنگام لاله رسته باشد بر سر اندام من...
شعر دوم
سرخ لب بوستان،میوه شیرین انار
شهد تو افزونتر است یا که لب سرخ یار
ای دم روح بهار، ای نفس بوستان
گو تو مفرّح تری ،یا نفس آن نگار
دور تن نازکش ، ظاهر مینای او
گنبد مینای ما، حلقه زده شیشه وار
صورت او در نظر، چون مه تابان شب
دیده او در نگه ، زمزمه آبشار
شعر سوم
ای دیده پر آب شفق گونه چرایی
می نالی ومی نالی وبر ناله فزایی
چون شمع فروزنده شب داغ که داری
با مستی دیرینه نمایان چه هایی
ای دل سرسودای که داری همه اوقات
در حلقه افسار که رفتی و کجایی
ما قصه و افسانه هم بافته گشتیم
آزاد برو بال گشا تا چه نمایی
ماساکت ودرظلمت وخاموش نشستیم
تا جامه یوسف بکند دیده گشایی
چون درد قفس ماندگی یار نمودند
با شوق دل خویش نمودیم هوایی
ما گوشه زندان بلا خویش گزیدیم
چون دیده قرآنی و دلدار خدایی
کی باشد و خورشید دگر باره در آید
تا صبح کند آخر یلدای جدایی
شعر چهارم
شاید گلم تو باشی پیش آ تو راببویم
جویای ماه رویم شاید ترا بجویم
بادی سفیرخواهم راهش به شرق باشد
تا شرح دوری او با سوز وآه گویم
شمعی میان قلبم خواهم نهم فروزان
تاچهره رابه اشکش همراه شب بشویم
ای نازنین نازم دیگر نمانده نوری
در چشم من زنالش باز آدگر به سویم
حیران چوبادهایم هردم روم به سویی
نامت صداکنم من درگشت کوبه کویم
هر سو کنم نگاهی شاید سحر درآید
تا روی در نقابت بینم به روبرویم
شعر پنجم
سلام ای پاک اهلایی الاخاک اهورایی
دیار شور و شیدایی سرای نور وپیدایی
وزندت بادها هر سو به نرمی نوازشها
ومیپویند رود وجوت، باآهنگ لالایی
خوشاآندم که آرامست وخاموشست صحراهات
خوشا آ رامش دشتت که تا گریم به تنهایی
چو موی کوههایت بادهادر شانه آویزند
برآری چون یتیمان صوت وآه درد آوایی
چنان بینم که تو بر سینه او تاولی ای کوه
که از باد و نسیمش سخت در سوز وآه آیی
غروب دشتهایت ای وطن در چشم پندارم
نموده شکل خود را شکل آن هامون سینایی
که عبد الباسطش انگار خواند سوره تکویر
و یا پیچیده اندر آن سرود گنگ مزدایی
چوآنگه شب درآغوشت کشدهمچون سیه چادر
بروی چادرت اشکم به سوز قیس و لیلایی
وطن ای کاش با تو جبرییل آسا سخن گویم
زبر مانند و توراتی و قرانی و یسنایی
نه مشت خاکی ای ایران، تجلیگاه یزدانی
که با گمگشتگی آدمی کرده درازایی