دکتر جواد عینی پور

دانشیار روان شناسی تربیتی- عضو هیئت علمی

دکتر جواد عینی پور

دانشیار روان شناسی تربیتی- عضو هیئت علمی

دکتر جواد عینی پور


رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا

نشانی کانال ها
eitaa.com/drjavadeynypour
t.me/dreynypour
-------------------------------
نشانی رایانامه: j.eynypour@gmail.com

1. تفکر همه یا هیچ

در این نوع افکار قانون همه یا هیچ حاکم است. فرد یک رفتار، فکر، موفقیت، پدیده یا موضوع را کلاً سفید یا سیاه می‌بیند. هر چیز کمتر از کامل، شکست بی‌چون و چراست. عدم قناعت به مقدار و یا بخشی از یک کار، یک فعالیت و یا یک امتیاز، آن‌ها را از مزایای آن امر محروم می‌کند. به‌طور مثال، عده ای این نوع تفکر را دارند که یا باید فلان ماشین را داشته باشند یا اصلاً هیچ ماشینی را نمی‌خواهند. این نوع تفکر در بسیاری از قسمت‌های زندگی دیده می‌شود. در مثالی دیگر پلیسی می‌گوید که اگر این لوازم و امکانات باشد، این کار را خواهم کرد. در مثال دیگر افسری که به کاهش وزن اقدام کرده باشد، پس از خوردن یک قاشق از ناهار چرب بگوید: برنامه لاغری من دود شد و به هوا رفت. وی ممکن است با این طرز تلقّی به‌قدری ناراحت شود که یک آن را تا به آخر نوش جان کند.

2. تعمیم مبالغه آمیز

افرادی که این نوع خطا را در افکار دارند حقایق زندگی را پررنگ تر از مقدار واقعی آن می‌بینند. شدّت و مقدار واقعی خیلی کمتر از مقدار و شدّتی است که در ذهن فرد قرار دارد. فردی که دچار این خطای شناختی است، هر حادثه منفی و از جمله یک ناکامی شغلی را شکستی تمام عیار و تمام نشدنی تلقّی می‌کند و آن را با کلماتی چون هرگز و همیشه توصیف می‌کند. افسری که به مأموریتی اعزام گردیده است و در حین مأموریت خودروئی به ماشین وی اصابت کند، با خود بگوید: چه بد شانس هستم، همیشه باید یک اتفاق بدی برای من بیفتد. شاید بتوان این‌طور بیان کرد که این افراد به دلیل مبالغه در بخشی از افکار، نمی‌توانند جوانب مثبت زندگی را ببینند. شاید در مثال ذکر شده بتوان جنبه‌های مثبتی را که از آن غافل است را  این‌طور بیان کرد که این پلیس هنوز از نعمتی برخوردار است که جای شکرش باقی است. از جمله عدم آسیب جسمانی وی که پس از تصادف که می‌تواند امری خوشحال‌کننده باشد.

3. فیلتر ذهنی

افرادی که دارای این نوع افکار هستند تحت تأثیر یک حادثه منفی همه واقعیت را تار می‌بینند. به جزیی از یک حادثه منفی توجه می‌کنند و بقیه را فراموش می‌کنند. عدم توانایی در دیدن بخش‌های مهمتر این حوادث، عاملی است که ذهن ما را درگیر می‌کند. شبیه چکیدن یک قطره جوهر که بشکه آبی را کدر می‌کند. به مثالی توجه کنید: به خاطر طرز برخورد شایسته خود با همکاران اداره، از طرف رئیس اداره تشویق می‌شوید، اما در این میان و در حین دریافت جایزه یکی از همکاران کلمه‌ای نه‌چندان جدّی در مقام انتقاد به شما می‌گوید. اگر روزهای طولانی در حالی که همه گفته‌های مثبت و مراسم با ارزش تشویق را فراموش کنید و تحت تأثیر این انتقاد بسیار جزئی یک همکار، رنج می‌برید، به دام این خطای شناختی افتاده‌اید.

4. نتیجه‌گیری شتاب‌زده

در این خطای شناختی بی‌آنکه زمینه و دلیل محکم و قانع‌کننده‌ای وجود داشته باشد، نتیجه‌گیری شتاب‌زده می‌کنید. انواع نتیجه‌گیری شتاب‌زده عبارت‌اند از:

الف- ذهن‌خوانی: بدون بررسی کافی نتیجه می‌گیرید که کسی در مورد شما منفی فکر می‌کند.

ب- پیشگویی: پیش‌بینی می‌کنید که اوضاع برخلاف میل شما در جریان خواهد بود. بدون هرگونه بررسی می‌گویید: «آبرویم خواهد رفت، از عهده انجام این کار برنخواهم آمد». و اگر افسرده باشید ممکن است به خود بگویید: «هرگز بهبود نخواهم یافت».

5. درشت‌نمایی

در این خطا فرد از یک‌سو درباره اهمیت مسائل و شدّت اشتباه‌های خود مبالغه می‌کند و از سوی دیگر، اهمیت جنبه‌های مثبت زندگی را کمتر ازآنچه هست برآورد می‌کند. به دلیل اعتمادبه‌نفس پایین، این افراد چون خود را نسبت به دیگران دست‌کم می‌گیرند، در صورت انجام کاری خطا، این اشتباه خود را خیلی پررنگ‌تر از حد و حدود واقعی آن اشتباه می‌بیند. به‌طور مثال شخصی همکار قدیمی خود را می‌بیند و به او سلام می‌گوید، همکار قدیمی مانند همیشه سلام او را به گرمی جواب نمی‌دهد. او از این مسئله ناراحت می‌شود و این واقعه را برای خود فاجعه تلقی می‌کند. این در حالی است که شاید دلایل مختلفی برای سرد برخورد کردن وجود داشته باشد. از طرفی این‌قدر هم مهم نباشد ولی ساعت‌ها این مسئله ذهن فرد را درگیر خود می‌کند.

6. استدلال احساسی

افرادی که دارای استدلال احساسی هستند فکر می‌کنند که احساس‌های منفی ما لزوماً منعکس‌کننده واقعیت هستند. این نوع از خطای شناختی سبب می‌گردد که ما از واقعیات و حقیقت دور شویم. به‌طور مثال: «از سوار شدن بر موتور وحشت دارم، چون طی مسافت با موتور بسیار خطرناک است». «یا احساس گناه می‌کنم پس باید آدم بدی باشم». یا «خشمگین هستم، پس معلوم می‌شود با من منصفانه برخورد نشده است». یا چون احساس حقارت می‌کنم، معنایش این است که فرد بدردنخوری هستم.

7. بایدها

در این نوع از خطای شناختی فرد انتظار دارد که اوضاع آن‌طور باشد که می‌خواهد و انتظار دارد. همیشه این انتظار محقق نمی‌شود و یا با درصد کمتری محقق می‌شود. به‌طور مثال پلیسی در هنگام توضیح برای مردم درباره یک مشکل با خود گفت: «نباید این‌همه اشتباه می‌کردم». آن‌قدر تحت تأثیر این عبارت قرار گرفت که چند روز متوالی حال و روز بدی داشت. آن دسته از عبارت‌های «باید» دار که بر ضد شما به‌کاربرده می‌شوند، به احساس تقصیر و نومیدی منجر می‌گردند. امّا همین باورها، اگر متوجّه دیگران و یا جهان به‌طور کلّی شود منجر به خشم و دلسردی می‌گردد. مثال‌های دیگری از بایدها این است: او نباید این‌قدر سمج باشد. من نباید آن کمتر از دو ساعت ورزش کنم. مهم‌ترین مشکل این نوع خطای این است که تَمرُّد را در فرد بیشتر می‌کنند و کار درست بر عکس آن انجام می‌گیرد.

8. برچسب زدن

برچسب زدن شکل حادّ تفکر همه یا هیچ چیز است. به‌جای اینکه بگویید «اشتباه کردم»، به خود برچسب منفی می‌زنید: «من خنگ هستم». گاه هم اشخاص به خود برچسب «احمق»یا «اُسکُل»و غیره می‌زنند. برچسب زدن غیر منطقی است، پلیس همیشه به یاد داشته باشد که صفات او با اشتباهی که می‌کند، دستخوش تغییر نمی‌شود. انسان عاقل و کارآمدی که اشتباه می‌کند به شکل اسکل و احمق در‌نمی‌آید. این برچسب‌ها، تجربه‌های بی‌خاصیتی هستند که منجر به خشم، اضطراب، دلسردی و کمی عزت‌نفس می‌شوند. گاه برچسب متوجّه دیگران است. وقتی کسی در مخالفت با نظرات شما حرفی می‌زند ممکن است او را خودبزرگ‌بین بنامید. بعد احساس می‌کنید مشکل به‌جای رفتار یا اندیشه بر سر شخصیت یا جوهر و ذات او متمرکز می‌گردد. درنتیجه او را به‌کلی بد قلمداد می‌کنید و در این شرایط فضای مناسبی برای ارتباط سازنده ایجاد نمی‌شود.

9. شخصی‌سازی و سرزنش

در این خطا، فرد خود را بی‌جهت مسئول حادثه‌ای قلمداد می‌کند که به‌هیچ‌وجه امکان کنترل آن را نداشته است. به‌طور وقتی فرماندهی شنید که یکی از نیروهایش در جایی به‌موقع حاضر نشده است با خود گفت این نشان می‌دهد که من فرمانده بدی هستم. این فرمانده باید به‌جای این فکر، در پی علّت دیر حاضر شدن او برمی‌آمد و خودش را که نقشی در مشکل به وجود آمده نداشت- به خاطر او سرزنش نمی‌کرد. شخصی‌سازی منجر به احساس گناه، خجالت و ناشایسته بودن می‌گردد. برخی‌ها هم عکس این کار را می‌کنند و سایرین و یا شرایط را علت مسائل خود تلقی می‌کنند و توجه ندارند که ممکن است خود در ایجاد گرفتاری سهمی داشته باشند؛ علت عدم ارتقای درجه من این است که همکارم مرا تخریب کرد.

 

مبنع:

عینی پور، جواد و هاشمی، نظام. (1396). روان شناسی پلیس و مدیریت هیجان. انتشارات دانشگاه علوم انتظامی امین. تهران: ایران. 

پیام ها  (۰)

هیچ پیامیی هنوز ثبت نشده است

ارسال پیام

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی