سازگاری چیست؟
استناد دهی:
عینی پور، جواد و هاشمی، نظام. (1401). روان شناسی پلیسی و مدیریت هیجان. تهران: انتشارات دانشگاه علوم انتظامی.
انسان در جامعه زندگی میکند و گریزی از تعامل با دیگر افراد نیست. پلیس نیز از این قاعده مستنثنی نیست و جزو افرادی است که در زندگی خویش با دیگران تعامل برقرار میکند. بخشی از این دیگران، همکاران وی هستند و برخی از سائر اقشار مردم. طبیعی است هر فردی برای خویش یک جهان است و ویژگیهای منحصر به فرد و خاص خودش را دارد. ارتباط و تعامل با دیگران، همیشه مستلزم سازگاری است. چرا در هیچ مسئلهای، دو نفر را پیدا نمیکنید که یکسان فکر کنند، یکسان برانیخته شوند و یکسان رفتار کنند. به عبارت خلاصهتر نیازهای افراد با تصور برقراری هر گونه شباهتی بین آنها، هرگز یکسان نیستند. بنابراین بهترین شیوه مواجهه با مسائل مختلف در زندگی، معمولاً از راه مکانیزمی به نام سازگاری محقق میگردد.
بر اساس رویکرد انسان گرایی، ناسازگاری محصول ناهمخوانی بین خودپنداره(آنچه از خود تصور میکنیم) و تجاربی است که در عمل با آنها روبرو میشویم. در چنین حالتی، تجارب به گونهای تحریف و یا مورد انکار واقع میشوند که با خودپنداره ما همخوان گردند. برای مثال، اگر خودپنداره یک نظامی این باشد که: «من به دلیل بی عرضگی مورد قبول فرماندهان نیستم»، در چنین حالتی، ممکن است تجربه مربوط به انتخاب وی برای مأموریتی مهم توسط فرمانده جدید خودش را در ذهنش تحریف کند و با خود اینگونه فکر کند که این فرمانده یا مرا نمیشناسد و یا اینکه حتماً مأموریت مهمی نیست که مرا انتخاب کرده است. او با این تحریف، تجربه جدید را با خودپنداره خودش همخوان میکند. وقتی یک نظامی مورد قبول فرماندهان نباشد، ممکن است اینگونه بیندیشد که اگرچه فرد خوبی است ولی بی عرضه و ناتوان است و کارها را به خوبی پیش نمیبرد و به همین دلیل احساس انزوا، ترس و تنهایی خواهد کرد. تصور کنید این فرد در واقع بی عرضه و ناتوان نباشد(تصور خودش از خودش اینگونه باشد)، حال وی بیشتر در معرض تجربههایی قرار میگیرد با تصور او مطابق نیست. بنابراین او ناچار میگردد که به مکانیزمهای دفاعیای نظیر دلیل تراشی، خیالپردازی، جبران، فرافکنی و... متوسل گردد که خود را بیشتر حفظ کند. تقلای فرد برای انطباق و حفظ خود ممکن است به رشد و یا بر عکس به خودبیگانگی وی منجر گردد. اگر فرد ناچار شود ارزشهای خود را تغییر دهد تا مقبول دیگران گردد، مفهوم «من» در او به تدریج از بین میرود و وی از خودبیگانه میشود.
بر اساس رویکرد گشتالتی، ناسازگاری رفتاری است که از فرد «روان رنجور» سر میزند. چون فرد روان رنجور نمیتواند نیازهای خود را به طور واضح و روشن درک کند، بنابراین، قادر به ارضای خواستهای خود نیست و کوششهای او برای حفظ تعادل و توازن نیز در بیشتر موارد منتهی به اتخاذ رفتارهای سخت و قالبی، گوشه گیری یا کناره جویی از دیگران و ناتوانی در تماس خلاق با محیط میشود.
بر اساس رویکرد آدلری، ناسازگاری افراد محصول عقده حقارت اوست. وی روند تشکیل ناسازگاری را به صورت آورده است:
- فرد درباره خود و جهان اطرافش عقیده نادرستی دارد. به عبارت دیگر، فرد هدفهای اشتباه و سبک زندگی نادرستی را در پیش گرفته است.
- فرد متوسل به شکلهای مختلف رفتارهای نابهنجاری میشود که هدف آن محافظت از عقیده وی درباره خود است.
- این نوع رفتار نابهنجار برای محافظت فرد از خطر و هنگامی از او سر میزند که شخصی با موقعیتهایی مواجه شود و احساس کند در آن موقعیتها موفق نخواهد بود.
- اشتباه او آن است که خودمحور است و نوع انسان را به حساب نمیآورد.
- فرد نسبت به این فرایندها آگاهی ندارد یا نسبت به آن هشیار نیست.
همه این اجزای پنجگانه و تشکیل روان رنجوری، از سرچشمه اصلی اصلی ناسازگاری یعنی همان «عقده حقارت» است، البته بین احساس حقارت و عقده حقارت تفاوت وجود دارد. همه ما دارای احساس حقارت هستیم و آرزو میکنیم که بهتر از آنچه هستیم، بشویم اما وقتی که احساس حقارت در میآید که فرد غرق در احساس و این نوع نابسندگی است. فرد برای جبران عقده حقارت، دست به رفتاهای جبرانی میزند اما این رفتارها وی را در جهت حل مشکل سوق نمیدهد بلکه بر جنبههای بی اهمیت زندگی وی متمرکز میشود. وی برای رهایی از احساس شکست دست به مکانیزمهای دفاعیای چون اجتناب، جابه جایی، فرافکنی و... میزند.
بر اساس رویکرد تحلیلی- تبادلی، ناسازگاری محصول رفتار بر اساس قصه زندگی بازندگان است؛ این قصه زندگی، دارای سه وضعیت خوب نبودن است که با در پی مواجهه مکرر با موقعیتها و چالشها و استفاده شدن مکرر، به تدریج قویتر میگردند(دوسی و دوسی[1]، 1982: 405).
این سه وضعیت(تصمیم)، عبارتند از:
- من غمگینم: تصمیم کسانی است که باور دارند در ارتباط خود با دیگران، خوب نیستند.
- من دیوانهام: تصمیم کسانی است که فکر میکنند به بهای خوب نبودن دیگران، خوب میشوند.
- من ترسیدهام: تصمیم کسانی است که فکر میکنند چون هیچ کسی خوب نیست، نباید خوب باشند.
توضیح آنکه، افراد در دوره کودکی خویش در مواجهه با نهیها و منعهای والدان یا سرپرستان اصلی، به شیوه خاصی واکنش نشان میدهند و چون کاملاً حق انتخاب دارند(انسان موجودی آزاد افریده شده است)، تصمیمهای گوناگونی را نسبت به آنها اخذ میکنند. از این رو، متن نمایشنامه (قصه) زندگی کودک، برای او نوشته نمیشود، برعکس، کودکان در چگونه پاسخ دادن به این پیامهای نیرومند، آزادی انتخاب دارند.
در این رویکرد، منعها و یا نهیهای والدان عبارتند از:
- نکن: فرد ممکن است در مواجهه با این نهی، کار را توأم با ترس انجام دهد و یا از اجرای تصمیم خویش پرهیز کند و یا اینکه خود را در موقعیت انجام تصمیم خویش قرار ندهد.
- نباش یا وجود نداشته باش: این پیام در قالب کلامی و غیر کلامی تلویحی به فرد ارسال میشود؛ مثلاً چی میشد تو هم دختر بودی؟ ما دیگر نمیخواستیم بچه بیاریم که خدا تو را به ما داد. فرد ممکن است نسبت به این پیام، تصمیم بگیرد سرپرستان را متوجه اشتباه بودن فکرشان کند، یعنی تصمیم بگیرد به سختی تلاش کند تا ثابت کند دوست داشتنی است، یا نسبت به محبتهای آنان با دیده تردید بنگرد و یا اینکه در صورت وخامت اوضاع، خود را حذف کند.
- نزدیک نباش: این پیام وقتی ارسال میشود که والدان و سرپرستان با انواع رفتارها با کودک بفهمانند که با من تماس جسمانی نداشته باش(بغل شدن، در آغوش گرفته شدن، بوسیدن و... ). آنها در واکنش به این پیام، ممکن است تصمیم بگیرند به کسی اعتماد نکنند.
- مهم نباش: اگر والدان و یا سپرستان مداوم کودکان خود را تحقیر کنند و یا آنها را خوار کنند، این پیام به فرد ارسال میشود که مهم نباش و در واکنش با این پیام تصمیم بگیرند که دیگران را بر خود مقدم بشمارد، یا اینکه دیگران را متوجه مهم بودن خودم نکنم
- بچه نباش: این پیام زمانی مخابره میشود که بخواهند بگویند تو بزرگ شدهای و باید از سائر فرزندان مراقبت کنی، فرد در واکنش با این پیام ممکن است تصمیم بگیرد که نیازهای خود را نادیده بگیرند(انکار کنند)، همیشه از دیگران مراقبت کنند و یا اینکه برای برآورده شدن نیازهای خویش طغیان کنند.
- رشد نکن: این مخصوص والدان یا سرپرستانی است که فرزند خود را از حالت کودکی خارج نمیکنند، به شدت به آنها توجه دارند و از پی بردن آنها به مسائل جنسی جلوگیری میکنند. فرد در واکنس به این پیام ممکن است مخالفت کند و در پی اثبات خود باشد و یا اینکه مراقبت کردن از والدین را برای همیشه بپذیرد و حتی در بزرگسالی ازدواج هم نکند و تمایل پیدا میکند تا ازدواج نکند.
- موفق نشو: اگر کودک ببیند که والد یا سرپرست کاری را که بهتر از او انجام میدهد، دوست ندارد و یا اینکه ببیند دوست دارند در هر کاری همیشه از آنها نظر بخواهد و اجازه دهد آنها به او بگویند چطور انجام دهد، در این صورت، این پیام به وی مخابره میشود که موفق نشو. فرد در واکنش به این پیام، ممکن است است تصمیم بگیرد از موفقیتهای خود لذت نبرد و یا تا حد ممکن از دست زدن به امور دوری کند.
- خودت نباش: اگر والد یا سرپرست رفتارهای جنسیت مخالف کودک را بیشتر بپسندند، این پیام به وی مخابره میشود که خودت نباش. فرد در پاسخ به این پیام ممکن است تصمیم بگیرد به آن توجه نکند اما لذتی از انجام کارهای خود نمیبرد و یا آنکه در صورت تسلیم شدن محض نسبت به این پیام، به تغییر جنسیت خود اقدام کند.
- عاقل یا سالم نباش یا خوب نباش: برخی از والدان یا سرپرستان، موقعی که فرزندشان خوب است به وی توجه نمیکنند اما اوج رفتارهای محبت آمیز را زمانی نشان میدهند که مریض شوند و یا ناراحت باشند و یا رفتارهای دور از عرف انجام دهند. فرد در واکنش به این پیام ممکن است تصمیم بگیرد اکثر مواقع تمارض کند و یا مدام تولید تنش کند.
- تعلق نداشته باش: اگر والد و یا سپرست مدام به فرزند خودش القاء کند که هیچ فردی خوب نیست، همه بد هستند، فلان گروه خوب نیست و یا این کشور جای زندگی نیست، متأسفانه به فرزند خویش این پیام را مخابره میکند که به کسی و یا جایی وابسته نباش. فرد در پاسخ به این پیام ممکن است، تصمیم بگیرد احدی را دوست نداشته باشد، به کشورش بی تعهد بماند و صرفاً به خودش فکر کند.
اگرچه این نهیها و منعها در کودکی اتفاق میافتند، اما اگر بخواهیم خارج از گفتمان تحلیلی- تبادلی بحث را پیش ببریم، متوجه میشویم که این نهیها و منعها توسط هر کسی که سرپرست تلقی میشود، به نوعی وجود خواهد داشت. فرماندهان، مدیران، کارفرمایان، مربیان متأسفانه ممکن است به علل عدم مجهز بودن به رفتارشناسی، به ارسال چنین پیامهایی به زیر دستان و یا کارکنان تحت امر خود بپزدازند. ممکن است تصمیمهایی که فرد بالغی (حتی یک نظامی) در چنین مواقعی بگیرد، شبیه همان تصمیمهایی باشد که مفصل بحث کردیم.
بر اساس رویکرد رفتارگرایی، ناسازگاری محصول شرطی شدن است؛ یعنی فرد در محیطی که پر از کنترل و تنبیه است رفتارهای نادرستی را برای حل مسائل و چالشها میآموزد. لازم است برایتان اصطلاح شرطی شدن را شرح دهیم: وقتی شما به محرکی طبیعی پاسخ میدهید، پاسخ شما طبیعی است. مثلا وقتی شما غذایی را میبینید و آب دهان شما جاری میشود، این پاسخ شما طبیعی است. اما شما معمولاً غذا را بر سر سفره میل میکنید. حال اگر گرسنه باشید و با دیدن سفره آب دهان شما جاری شود، اصطلاحا گفته میشود که شما نسبت به سفره شرطی شدهاید. یعنی آب دهان شما به شرط حضور سفره جاری خواهد شد؛ به عبارت دیگر، جاری شدن آب دهان شما به ظهور سفره مشروط میگردد. بسیاری از رفتارهای ما در محیط مشروطسازی میشوند و یا به اصطلاح شرطی میشوند. مثلاً تصور کنید، در اداره با فرماندهای سخت گیر و بد اخلاق و قدرنشناس سروکار داشته باشید. طبیعتاً پاسخ طبیعی شما نسبت به رفتارهای او ناراحتی است. شما این ناراحتی را در حضور محرکهای زیادی دارید که در اصل خنثی هستند؛ یعنی با حضور و یا بروز خود، در شما ناراحتی ایجاد نمیکنند. اما همین محرکها به تدریج برای شما تولید ناراحتی خواهند کرد اگر مکرراً با منبع تولید کننده ناراحتی همایند گردند. مثلاً مکان اداره، اتاق آن فرمانده و حتی تن صدای آن فرمانده میتواند بعداً ناراحتی شما را فراخوانی کند. بنابراین ناراحتی شما مشروط به مکان اداره، اتاق و تن صدای آن فرمانده میگردد و شما با دیدن آن محرکها احساس بدی خواهید داشت. ما در ابتدای این بند گفتیم که بر اساس رویکرد رفتارگرایی، وقتی فرد برای حل مسئله و چالشهای خویش، رفتارهای نادرستی را میآموزد، مبتلا به ناسازگاری میگردد. حال تصور کنید، شما برای نگهبانی انتخاب میشوید، نگهبانی میدهید و آن را سخت ارزیابی میکنید. اگر نگهبانی دادن برای شما امری آزاردهنده باشد، طبیعتا شما به دنبال راهی میگردید که از آن پرهیز کنید. باز فرض کنید، شما برای گریز از نگهبانی، مریضی خود را بهانه کنید. اگر فرمانده به این خاطر شما را از نگهبانی معاف کند، و شما چند بار ازین رفتار بر علیه نگهبانی استفاده کنید، شما آموختهاید که برای گریز از نگهبانی خود را باید به مریضی بزنید. اینجاست که شما ناسازگار هستید، چرا که از رفتار درستی برای حل مسئله استفاده نکردهاید.
بر اساس رویکردهای شناختی، اگر تفسیر و تعبیر افراد از موقعیتها، رویدادها نادرست باشد، فرد رفتار ناسازگار از خود بروز خواهد داد. آنچه که باعث میشود، تعبیر و تفسیر ما غلط از آب دربیاید، خطاهای شناختی- ادارکی است. این خطاها را ما در فصول قبلی بررسی کردیم، میتوانید به آنها رجوع کنید و یک بار دیگر آن را مرور کنید.
بر اساس رویکرد تعقلی – هیجانی، ناسازگاری محصول باورها و عقاید نادرست ما هستند. به طور کلی باورهای ما به دو دسته تقسیم میگردند: باورهای مستدل(منطقی) و باورهای غیر مستدل(غیر منطقی). باورهای مستدل به ما کمک میکنند در محیط سازگار باشیم و باورهای غیر مستدل ما را به سمت ناسازگاری میکشانند. به اعتقاد صاحبنظران این رویکرد، باورها و عقاید نادرست، به نتایج هیجانی منفیای مثل خشم و ترس و غم و... منجر میشوند و این هیجانها باعث میشوند، دست به رفتاری بزنید که ناسازگار تلقی میگردد. ما در خصوص این باورها در فصول قبل صحیت کردیم و میتوانید یک بار دیگر آنها را مرور کنید.
بر اساس نظریه صفت – عامل، عدم دستیابی به هویت شغلی باعث ناسازگاری می گردد. بر اساس صاحبنظران این دیدگاه، موفقیت شغلی و تحصیلی جمیع ابعاد سازگاری فرد را تحت پوشش خویش قرار می دهد و اگر فرد در شغل و تحصیل خویش موفق نباشد، در دیگر ابعاد زندگی نیز موفق نخواهد بود و سازگاری وی با محیط دچار اختلال می گردد.
بر اساس رویکرد روانکاوی نیز، ناسازگاری زمانی رخ می دهد که ایگوی فرد(من) در مواجهه با فشارهای بن و فرامن ناتوان و ضعیف باشد. لازم است که این اصطلاحات را برایتان توضیح دهیم: بُن، بخشی از ساختار روانی آدمی است که نماینده غرایز حیوانی و سرکش ماست. شاید بتوانیم این بخش را معادل «نفسُ لامارهُ بالسوءٍ» بدانیم؛ یعنی نفس فرمان دهنده به بدی و پلشتی. فرامن بخشی از ساختار روانی انسان هاست که نماینده ارزشهای اخلاقی، دینی، فرهنگی و اجتماعی است. شاید بتوانیم این بخش را معادل نفس لوامه در تعالیم اسلامی بدانیم. یعنی نفسی که انسان را به خاطر انجام کارهای دون و پست، سرزنش می کند. ایگو(من؛ خود؛ خویشتن) بخشی از ساختار روانی است که برای برآورده کردن نیازهای انسان، واقعیت را در نظر می گیرد. تصور کنید، یک پلیس در مواجهه با قاچاقچیان مواد مخدر وقتی با خطرهای جانی تهدید می شود، از طرف بن پیامهای دونی دریافت می کند مبنی بر اینکه خودت را حفظ کن، کاری به کار آنها نداشته باش، از آنها طلب رشوه کن و. نظایر آن. هم چنین از طرف فرامن پیامهای ارزشی و اخلاقی ای دریافت می کند مبنی بر اینکه اگر با آنها مبارزه نکنی رسالت خودت را انجام نداده ای، اگر رشوه بگیری خیلی آدمی پستی می شوی و مستوجب عذاب الهی می گردی. مدیریت صحیح بین این دو دسته پیام معارض، هنر ایگو است که باید فرد را به اتخاذ عملی هدایت کند که منتهی به حل مسئله گردد؛ یعنی با قاچاق مبارزه صورت گیرد، جان خود را حفظ کند و به عمل خویش نمره قابل قبولی بدهد و احساس کند دین خود را به سازمان پلیس و کشورش ادا کرده است. این عمل می تواند، توانمندی، تجهیز، آموزش فنون مناسب و نظایر آن باشد.
در فرهنگ روان شناسی APA سازگاری هر گونه واکنشی است که به طور موثر خواسته های محیطی یا موقعیتی را در نطر می گیرد. در یک تقسیم بندی کلی، سازگاری به دو دسته سازگاری فردی و بین فردی تقسیم می گردد. سازگاری شخصی میزان توانایی یک فرد برای مقابله با خواسته های زندگی است و سازگاری شخصی تمایل به احساس شادی به جای غمگین یا پریشانی است(بای[2] و همکاران، 2022: 65) و سازگاری بین فردی در گستره ای منعکس می گردد که افراد در آن توسط دیگران ارزیابی می گردند (کرت و پائولوس[3]، 2008) و به میزان نزدیکی به دیگران و ایجاد اعتماد اشاره دارد(هاراهب[4]، 2021: 84).
سازگاری بهعنوان فرایند پیوستهای تعریفشده است که در آن، تجارب یادگیری اجتماعی شخص، باعث ایجاد نیازهای روانی او میشود و نیز امکان کسب توانایی و مهارتهایی را فراهم میسازد که از آن طریق میتوان به ارضای نیازها پرداخت؛ یعنی سازگاری از یک سو، باعث یادگیری اجتماعی میگردد و این تجارب به نوبه خویش نیازهای روانی او را تشکیل میدهند. و از طرف دیگر، باعث میشود فرد به مهارتهای رفع نیازهای روانی خویش در جامعه دست پیدا کند و چرخهای زیر تشکیل گردد:
ابعاد سازگاری شامل سازگاری جسمانی، سازگاری روانی، سازگاری اجتماعی و سازگاری اخلاقی است که در رأس همه آنها، سازگاری اجتماعی قرار دارد. پیشدرآمد رسیدن به سازگاری روانی، اخلاقی و جسمانی، سازگار شدن از لحاظ اجتماعی است(مقدس پور، 1380؛ به نقل از نمازی و سهرابی شگفتی، 1397: 239). برخی از نظریهپردازان، سازگاری اجتماعی را مترادف با مهارت اجتماعی توصیف کردهاند که عبارت است از توانایی برقراری ارتباط متقابل با دیگران به طریقی خاص که در عرف جامعه قابلقبول باشد. درحالیکه برخی دیگر سازگاری اجتماعی را فرایندی میداند که فرد را قادر میسازد تا از طرفی رفتار دیگران را درک و پیشبینی کند و از طرف دیگر، رفتار خود را کنترل کند تا نهایتاً تعاملات اجتماعی خود را تنظیم کند(خدایاریفر، 2010؛ به نقل از نمازی و سهرابی شگفتی، 1397: 239).
سازگاری اجتماعی شامل سازگاری فرد با محیط اجتماعی است و این سازگاری ممکن است؛ با تغییر دادن خود و یا محیط به دست آید؛ سازگاری هیجانی سلامت روانی خوب، رضایت از زندگی شخصی و هماهنگی احساسات، فعالیتها و افکار با یکدیگر است. بهعبارتدیگر، سازگاری هیجانی سازوکارهایی است که فرد توسط آنها ثبات عاطفی پیدا میکند. از سوی دیگر توانمندیها و شایستگیهای اجتماعی و هیجانی نیز از عوامل تعیینکننده و تأثیرگذار بر سازگاری تحصیلی محسوب میشوند (دانش، سلیمی نیا، فلاحتی، سابقی و شمشیری، 1393؛ کوزلوسکی، هاتچینسون، هارلی و براون، 2018).
اینک با مفهوم سازگاری بهخوبی آشنا شدهاید، بیایید با هم به مؤلفههای کلیدی آن نگاه بیندازیم:
مسئلهگشایی(حل مسئله)
وقتی افراد سازگار به چالشی برخورد میکنند، بهجای پردازشهای هیجانی غیرضروری، افکار غیرمفید و رفتارهای غیراهگشا، رویکردی اتخاذ میکنند که منتهی به حل مسئله، چالش و یا مشکل پیش رو میگردد. به این روحیه مسئله گشایی میگویند. یعنی صرفاً متعلق بودن به فکر و احساس و رفتاری که معضل پیش رو را بردارد. مثلاً تصور کنید، افسری که مأمور تحویل متهم به زندان یا بازداشتگاه است، به علت غافل شدن از متهم، با فرار وی مواجه شود. در اینجا همه افراد ازلحاظ برخورد با این چالش، رویکرد مسئله گشایی را در پیش نمیگیرند. برخیها عصبانی میشوند، برخی گریه میکنند، برخیها میترسند. ممکن است افسری خود را از تقصیر مبرا کند و یا فرافکنی کند که جملهاین هیجانها و رفتارها به حل مشکل کمک نمیکند. بهترین افسر، در چنین مواقعی کسی است که به فکر دستگیری مجدد متهم باشد، چون تنهاترین و ضروریترین کاری که باید اتفاق بیفتد، همین است.
آزمون واقعیت
سازگاری در بطن خویش آزمون واقعیت را جایداده است. آزمون واقعیت یعنی اینکه بررسی صحتوسقم موضوع از راههای اطمینانبخش و اعتمادآور. در تعامل آدمی با افراد دیگر همیشه برخی از حقایق حتی اگر تعمدی در کار نباشد، پنهان میماند که وظیفه فرد است نسبت به صحتوسقم چیزی اطمینان حاصل کند. افراد در گزارشهای شفاهی و کتبی خویش خواهوناخواه با سوگیریهای ذهنی خویش عمل میکنند. در صحبتهای خویش آنطور که دوست دارند، موضعگیری میکنند. اما این وظیفه خود فرد است که برای خویش حق بررسی را محفوظ بدارد و یا از این حق پاسداری نماید.
انعطافپذیری
سازگاری بدون انعطافپذیری رخ نخواهد داد چون در جمع انسانی و اجتماعی، بسیار بعید است که همگونی و همسانی کامل خواستهها و مقاصد وجود داشته باشد. بنابراین فرد سازگار هوشمندانه خواستهها و مقاصد دیگران را درک میکند و تا آنجا که به کلیت اهداف خویش ضرر وارد نکند، کوتاه میآید و سعی میکند دیگران نیز به مقاصد و خواستههای خودشان آنطور که راضی شوند، دست یابند. انعطافپذیری، مقولهای کلیدی و اساسی در مفهوم سازگاری است و باعث میشود فرد بهسرعت بر موانع و چالشهای رسیدن به اهداف و مقاصد غلبه کند. شما اکثراً این مثل را شنیدهاید که« حرف مرد یکی است» اما افراد سازگار با انعطافپذیری خویش نشان میدهند که«حرف مرد یکی نیست و ممکن است مردانگی و رادمردی در پس گرفتن حرفهای اولیه باشد».
منابع
Dusay, J. M., & Dusay, K. M. (1989). Transactional analysis. Current psychotherapies. 4, 405-453.
Harahap, F. A. Z. (2021). Self-adjustment dynamic in sojourner college students. Journal of Psychology and Instruction, 4(3), 83-89.
Kurt, A., & Paulhus, D. L. (2008). Moderators of the adaptive-ness of self enhancement: Operationalization, motivational domain, adjustment facet, and evaluator. Journal of Research in Personality, 42, 839-853
Bai, C. A., & Srivastava, P. S. (2022). Adjustment Ability: Its Parameters and Definition. The International Journal of Analytical and Experimental Modal Analysis, 14(2), 88-94.